این وب مجهزبه دوربین مداربسته می باشد.
@هرچی ورداشتی باذکرمنبع@اومدی اینجانظریادت می خوام باهاتون حرف بزنم.چیزایی روبایدبدونید:
1-(اینجا)چاردیواری اختیاری
2-(اینجا)هرجوررفتارکنی جواب می گیری
3-ورودبی جنبه هاممنوع
4-ورودافرادی که بهشون می خندی پررومیشن ممنوع...
5-ماهرروزشادترازدیروزیم.....(پس شماهم شادباشید....لطفآ)
باتشکرفراوان....
"ممل اتمی"
به گزارش روزگارنو، زنان و مردان برای ادامه ی حیات به مقدار خاصی از چربی نیاز دارند. این چربی برای حفاظت از اندام ها مورد نیاز است و انرژی لازم را برای انجام فعالیت ها تأمین می کند. اگر مقدار چربی بدن به زیر حد قابل قبولی برسد، به طور جدی می تواند اعمال طبیعی بدن را مختل کند.
لیز والاسکوئز خانم 23 ساله اهل تگزاس بدون بافت چربی به دنیا آمده است. یعنی او بدون چربی بدن است و حتی با خوردن غذاهای پرچرب بدن او ذره ای چربی تولید نمی کند.تنها دو نفر در جهان به بیماری او دچار هستند.این سندرم هنوز تشخیص داده نشده است.
لیز می گوید:بسیاری از مردم با دیدن او می ایستند و او را مورد آزار قرار می دهند و به او لقب زشت ترین زن را می دهند.این حرکت بسیار در روحیه او تاثیر بد گذاشته است.همچنین وی در وب سایت خود می نویسد: وضعیت او فقط یک راز بزرگ است اما او همچنان امیدوار است که یکی از پزشکان روزی چگونگی درمانش را کشف کند.
این زن موفق در ۲۳ سالگی، هفت سال است که بیش از ۲۰۰ کارگاه آموزشی در تشویق دیگران به چگونگی گذر از موانع برپا کرده است، در دانشگاه تکزاز یک پست کارشناسی ارشد در ارتباطات دارد، و دو کتاب نوشته است.
تنبلی بد دردیه...
یک ساعت پیش یه آلو خوردم، هستش هنوز تو دهنمه
حال ندارم برم بندازم سطل آشغال
کسی می دونه چند ساعت طول می کشه تا با بزاق دهن تجزیه بشه؟
بعد از مدّت ها امروز یه چی خریدم که روش نوشته بود
Made in iran!!!
چند بار چشامو مالیدم تا مطمئن شم اشتباه نخوندم!!!
.
.
بغض چنگ انداخته تو گلوم! خدایا شُکرت! بالأخره ما تا جایی پیشرفت کردیم که تونستیم به " تکنولوژی پیچیده ی سیم ظرفشویی" دست پیدا کنیم!
حالم اینقد خرابه که دارم جاستین رو با مجید خراطها باهم گوش میدم
*******أصــــن یــــه وضــــیـــــه*********
خواهرزادم کلاس اوله تکلیفشون اینه از ۱ تا ۹۰ بنویسن، حالا این خواهرزاده ما یه عدد مینویسه درازمیکشه یه غلت میزنه یه عدد دیگه یه کارتون می بینه یکی دیگه گرسنه میشه. میگم دایی اینجوری تا صبم تموم نمیشه میگه
خسته ام میفهمی... خسته!
دیدی درد نداشت؟
جمله نوستالژیک پدر و مادرها بعد آمپول زدن به بچه هاشون در حالی که بچه داره خون گریه میکنه
یعنی اون همه اشک ماله شوق بوده
یعنی اعتماد به نفس بعضیا رو اگه صندوق صدقات داشت الان بانک مرکزی بود
یکی ازتفریحاتم اینه که توی میهمانی های رسمی به دوستانی روبه رویم پیام میفرستم :شلوارت پارست !!
امتحان کنیدطرف حداقل پنج کیلوکم ﻣﻴﮑﻨﻪ
خداییش خیلی حال میده ها
فامیلیت صالح باشه
بعد اسم بچه ات رو بزاری ساحل
ملت دچار خود درگیری میشن !
دقت کردین اونایی که میخوان برن دندون پزشکی
۶-۷ برابر از قبل بیشتر مسواک میزنن که نشون بدن دندوناشون تمیزه !؟
فقط یه ایرانیه که وقتی دنبال یه روش برای کاهش وزن میگرده
میپرسه چی بخورم که لاغر شم؟
برای لاغر شدن هم میخواد بخوره!
من وقتی چهار سالم بود؛
از جلو دبیرستانا دخترانه که رد میشدم دخترا برام غش میکردن!
البته الانم اگه رد میشم غش میکننآ، ولی از خنده!!
من و بابام رفته بودیم مهمونی، حوصله م سر رفت بهش مسج دادم”بابا پاشو بریم”.
وسط صحبتش بود گوشیشو برداشت همه هم منتظر بودن که صحبتشو ادامه بده ،
بلند گفت :عه تویی؟ باشه باباجان الان میریم!
یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
××××××
یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
برای سالم زیستن همین بس که، باید خواب راحت و آرامی داشته باشیم.
پس لطفا به موارد زیر دقت کنید تا اهمیت خوابیدن برای شما روشن گردد:
ساعت 9 تا 11 شب:
زمانی است برای از بین بردن مواد سمی و غیر ضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدان ها انجام می شود.
در این ساعت بهتر است بدن در حال آرامش باشد.
در غیر این صورت اثر منفی بر روی سلامتی خود گذاشته اید.
ساعت 11 تا 1 شب:
عملیات از بین بردن مواد سمی در کبد ادامه دارد و شما باید در خواب عمیق باشید.
ساعت 1 تا 3 نیمه شب:
عملیات سم زدایی در کیسه صفرا، در طی یک خواب عمیق به طور مناسب انجام می شود.
ساعت 3 تا 5 صبح:
عملیات از بین بردن مواد سمی در ریه اتفاق می افتد.
بعضی مواقع دیده شده که افراد در این زمان، سرفه شدید یا عطسه می کنند.
ساعت 5 تا 7 صبح:
این عملیات در روده بزرگ صورت می گیرد، لذا می توانید آن را دفع کنید.
ساعت 7 تا 9 صبح:
جذب مواد مغذی صورت می گیرد، پس بهتر است صبحانه بخورید.
افرادی که بیمار می باشند، بهتر است صبحانه را در ساعت 6 و 30 دقیقه میل کنند.
کسانی که می خواهند تناسب اندام داشته باشند، بهترین ساعت صرف صبحانه برای آنها، ساعت 7 و 30 دقیقه می باشد و کسانی که اصلا صبحانه نمی خورند، بهتر است عادت خود را تغییر دهند و در ساعت 9 تا 10 صبح صبحانه بخورند.
دیر خوابیدن و دیر بلند شدن از خواب، باعث می شود مواد سمی از بدن دفع نشوند.
از نصفه های شب تا ساعت 4 صبح، مغز استخوان عملیات خون سازی را انجام می دهد.
در ایام تعطیل، بسیاری افراد تا دیر وقت بیدار می مانند و بعد از اتمام تعطیلات، با خستگی به سر کار می روند، چون اعمال بدنشان دچار سردرگمی شده است و نمی داند چه باید انجام دهد.
یک گزارش ترسناک و لحظه به لحظه بعد از خوردن یک نوشابه!
10 دقیقه بعد: 10 قاشق چای خوری شكر وارد بدنتان میشود، میدانید چرا با وجود خوردن این حجم شكر دچار استفراغ نمیشوید؟ چون اسید فسفریك، طعم آن را كمی میگیرد و شیرینی اش را خنثی میكند.
20 دقیقه بعد: قند خونتان بالا میرود و منجر به ترشح ناگهانی و یكجای انسولین می شود، كبدتان شروع میكند به تبدیل قند به چربی تا قند خون بیشتر از این بالا نرود.
40 دقیقه بعد: حالا دیگه جذب كافئین كامل شده، مردمكهای چشم گشاد می شود، فشار خونتان بالا میرود و در پاسخ به این حالت، كبدتان قند را به داخل جریان خون رها میكند. گیرنده های آدنوزین مغز حالا بلوك می شوند تا از احساس خواب آلودگی جلوگیری كنند.
45 دقیقه بعد: ترشح دوپامین افزایش پیدا میكند و مراكز خاصی در مغز حالت سرخوشی ایجاد میكنند، تحریك میشوند. این همان مكانیسمی است كه در مصرف هروئین منجر به ایجاد سرخوشی میشود.
60 دقیقه بعد: اسید فسفریك موجود در نوشابه، داخل روده كوچك، به كلسیم، منیزیم و روی میچسبد. متابولیسم بدن افزایش پیدا میكند. میزان بالای قند خون و شیرین كننده های مصنوعی، دفع هر چه بیشتر كلسیم را از طریق ادرار باعث میشوند.
مدتی بعد: كافئین در نقش یك داروی مدر (ادرار آور) وارد عمل میشود. حالا دیگر كلسیم و منیزیم و رویی كه قرار بود جذب بدن شود، بیش از پیش از طریق ادرار دفع میشوند و به همراه آن مقادیر زیادی آب، سدیم و دیگر الكترولیت ها نیز از دست میرود.
مدتی بعدتر: كم كم آن غوغایی كه در بدنتان ایجاد شده بود فروكش میكند و نوبت به افت قند میرسد. در این مرحله یا خیلی حساس و تحریك پذیر میشوید یا خیلی كرخت و بی حال. حالا دیگر تمام آن آبی را كه از طریق نوشابه وارد بدن خود كرده بودید دفع كرده اید، آبی كه میشد به جای اسید و كافئین و شكر، حاوی مواد مفیدی برای بدنتان باشد. تا چند ساعت بعد اثر كافئین هم از بین میرود و شما هوس یك نوشابه دیگر میكنید.
:: موضوعات مرتبط:
اس ام اس ,
سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 332
یک دختر ۱۸ ساله انگلیسی با سه قلب زندگی میکند که یکی از آنها قلب خودش و دوتای دیگر پیوندی هستند.
لین نیکولسان یک معجزه پزشکی است و زنده بودنش شانس بزرگی است. این دختر سه ماه قبل دومین قلب پیوندی خود را دریافت کرد.
لین تا سن ۱۲ سالگی یک کودک کاملا سالم و طبیعی بود اما در اثر آلوده شدن سراسر بدنش به یک ویروس ناشناس در سال ۲۰۰۲ بافت ماهیچه قلب وی آسیب دید. پس از آن به بیماری حاد ماهیچه قلب مبتلا شد.قلب این دختر به قدری با این ویروس آسیب دیده بود که پزشکان میگفتند، وضعیت قلب او مثل فردی است که سه بار دچار حمله قلبی شده باشد.
اولین قلب پیوندی این دختر از زن جوانی گرفته شد که در اثر آسیب مغزی درگذشت و این پیوند به نظر تمام متخصصان موفقیتآمیز بود. اما ۱۴ ماه بعد بدن لین قلب پیوندی را پس زد و این واکنش بدن به قدری شدید بود که حتی قویترین داروها هم تاثیری نداشت.
پس از آن در یک فرصت استثنایی تصمیم گرفته شد قلب دیگری به بدن لین پیوند زده شود. این در حالی است که پیدا کردن عضو پیوندی بسیار با کمبود مواجه است.
پزشکان در سال جاری که لین در هجدهمین سال تولدش دوباره دچار مشکل قلبی شد به والدین او هشدار دادند که چارهای جز پیوند دیگر نیست. در غیر این صورت دختر آنها تنها ۳۰ روز دیگر زنده خواهد ماند.
لین بسیار خوش شانس بود که پس از سه روز مبارزه برای زنده ماندن بالاخره قلب مورد نظر از مرد ۳۵ سالهای که در اثر تصادف در لندن جان سپرده بود، پیدا شد.
با انجام جراحی، حال این دختر نوجوان که هم اکنون در بدن خود سه قلب دارد رو به بهبودی است.
یپسرک وقتی مرا در کنار پدر بزرگش ديد خيلی خوشحال شد و سوار من شد . من از اينکه از ديدن من خوشحال شده بود شاد بودم. من و پسرک با هم روزهای خوبی داشتيم . من او را به مدرسه می بردم و با هم بر می گشتيم . با هم به پارک می رفتيم . ولی زمانه خيلی زود گذشت ، پسرک بزرگ شد و من کهنه و فرسوده شدم.
ديگر مثل قبل سرحال نبودم . چرخهايم فرسوده شده بود . دسته فرمان هم کنده شده بود و پسرک هم اينقدر بزرگ شده بود که ديگر نمی توانست سوار من شود . يک روز پدر پسرک با يک دوپرخه نو به خانه آمد ، آن شب مرا در کنار درب کنار بقيه زباله ها گذاشتند. از اينکه کنار زباله های بدبو بودم خيلی ناراحت بودم . کاش هيچوقت در کارخانه مرا درست نکرده بودند.
شب ماموران مرا همراه بقيه زباله ها بردند. در يک محل مرا و بقيه مواد پلاستيکی و فلزی و چوبی را از بقيه زباله ا جدا کردند. قسمتهای پلاستيکی و فلزی مرا از هم جدا کردند. ما ها را به يک کارخانه بزرگ بردند و ما را شستند و بعد وارد يک جای خيلی داغ شديم از گرما بيهوش شدم .
وقتی چشمانم را باز کردم قيافه ام تغيير کرده بود و در دست پسرکی بودم . داخلم را پر از آب کرده بود و گلها را آب می داد. بله من يک آبپاش زيبا شده بودم و تازه معنای بازيافت زباله را فهميدم.
:: موضوعات مرتبط:
اس ام اس ,
سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 347
پاتریک هیچوقت تکالفش را انجام نمی داد. او می گفت اینکار خسته کننده است. او هميشه بیسبال و بسکتبال بازی می کرد. معلمش به او می گفت، با انجام ندادن تکالیفت چیزی یاد نمی گیری. البته حق با معلمش بود. اما او چیکار می توانست بکند او از اینکار متنفر بود
روز مقدس پاتریکس بود . گربه او با یک عروسک بازی می کرد. گربه عروسك را با دستش محکم گرفته بود که در نرود. عجیب بود اون یک عروسک نبود او یک مرد کوچک بود که لباس پشمی قدیمی به تن داشت و یک کلاه بلند شبیه جادوگرها سرش بود. او فرياد کشید، اي پسر به من کمک کن. من می توانم آرزویت را بر آورده کنم . بهت قول می دهم.
پاتریکس نمی توانست باور کنه . این تنها راه حل برای مشکلاتش بود. بنابراین گفت : تو باید تا پایان اين دوره تحصيلي که فقط 35 روز مانده است Tتکالیف مرا انجام دهی. اگر تو تکالیف من را خوب انجام بدهی، من با نمره خوب قبول می شوم.
چهره مرد کوچولو در هم شد. او با ناراحتی پایش را تکان داد و گفت: من راضی نیستم اما اینکار را انجام می دهم.
آدم کوتوله تکالیف پاتریک را انجام می داد. اما یک مشکل کوچولو وجود داشت. آدم کوتوله نمی دانست که باید چیکار کند و نیاز به کمک داشت. او می گفت: کمکم کن، کمکم کن. پاتریک هم مجبور بود از هر راهی که می شد به او کمک کند.
وقتی آدم کوتوله تکالیف پاتریک را انجام می داد یکدفعه صداش را بالا می برد و می گفت من این کلمه را بلد نیستم .یک لغتنامه بده، نه بهتر است خودت آنرا پیدا کنی و برایم بگویی.
وقتی نوبت ریاضی بود وضع بدتر بود. آدم کوتوله می گفت: جدول زمانی چیه؟ من که تقسیم و ضرب و کسر بلد نيستم،بهتر است کنار من بنشینی و به من یاد بدهی.
وقتی نویت به تاریخ رسید . آدم کوتوله هیچی درباره تاریخ آدمها نمی دانست به پسرک می گفت به کتابخانه برو من به کتابهای بیشتری احتیاج دارم و تازه باید به من کمک کنی تا آنها را بخوانم .
خلاصه آدم کوتوله هر روز ایراد می گرفت و نق می زد و پاتریک مجبور بود که بیشتر و بیشتر کار کند و شبها تا دیر وقت بیدار می ماند و صبحها در حالي به مدرسه ميرفت كه از خستگي چشمهايش پف كرده بود. بالاخره روز آخر مدرسه فرا رسید و آدم کوتوله آزاد بود که برود . او آرام و بی صدا از در پشتی ساختمان بیرون رفت پاتریکس نمره های خوبی گرفته بود . همکلاسهایش متعجب بودند. معلمش در حالیکه لبخند می زد از او تعریف می کرد. و خانواده اش چه ؟ آنها خیلی متعجب بودند نمی دانستند که برای پاتریک چه اتفاقی افتاده است . او دیگر یک بچه نمونه بود. اتاقش تمیز بود کارهایش را انجام می داد خیلی بشاش بود هیچ بی ادبی نمی کرد
حالا که به آخر داستان رسیدید باز هم فکر می کنید آن مرد کوتوله بود که تکالیف پاتریک را انجام داد؟ یک رازی اینجاست که بین خودمان بماند. آن مرد کوتوله کاری نتوانست انجام دهد و این خود پاتریک بود که تکالیفش را انجام داد.