.
اطلاعات کاربری
درباره سایت بی وجدان
دوستان ممل
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
نظر سنجی
دیگر موارد
آمار وب سایت

 



:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : شنبه
.

 

 

کدام؟؟؟



:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
:: بازدید از این مطلب : 330
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : شنبه
.

 "به نام خدا"

 

 

مردی که کمک خواست به گذشته پر مشقت خویش می اندیشید، به یادش می افتاد که چه روزهای تلخ و مرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانه زن و کودکان معصومش را فراهم نماید. با خود فکر می کرد که چگونه یک جمله کوتاه فقط یک جمله که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگانیش را عوض کرد و او و خانواده اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات داد.

 

او یکی از صحابه رسول اکرم بود. فقر و تنگدستیبر او چیره شده بود. در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را برای رسول اکرم شرح دهد و از حضرت استمداد مالی کند.

 

با همین نیت رفت، ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم  به گوشش خورد:« هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوق دراز نکند، خداوند او را بی نیاز می کند.»

 

آن روز چیزی نگفت. و به خانه برگشت . باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود روبرو شد. ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد، آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید:« هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر بی نیازی بورزد، خداوند او را بی نیاز می کند.»

 

این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید، به خانه خویش برگشت، و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان می دید، برای سومین بار باز به همان نیت به مجلس رسول اکرم رفت، باز هم لبهای رسول اکرم  به حرکت آمد و با همان آهنگ که به دل قوت و به روح اطمینان  می بخشید همان جمله را تکرار کرد.

 

این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جله یافته است.

 

وقتی که خارج شد با قدمهای مطمئن تری راه می رفت. با خود فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت/ به خدا تکیه می کنم و از نیرو واستعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده می کنم و از او می خواهم که مرا در کاری که پیش می گیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد

 

با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتاً این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشه ای عاریه کرد و به صحرا رفت، هیزمی جمع کرد و فروخت. لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به این کار ادامه داد تا به تدریج توانست از همین پول برای خود تیشه و حیوان  سایر لوازم کار را بخرد. باز هم این به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد.

روزی رسول اکرم به او رسید و تبسم کنان فرمودند:« نگفتم هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک خواهیم کرد، ولی اگر بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می کند.»



:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : جمعه
.

 "به نام خدا"

شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر....!




:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 459
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : جمعه
.

 aks-jadid (17)



:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : جمعه
.

 سوژه های خیلی خیلی خنده دار از کشورمون



:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
:: بازدید از این مطلب : 725
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : جمعه
.

 عاشق  اون  لحظه ایم  که  چندنفر باهم میریم  رستوران

و میخواهیم  حساب کنیم : یکی زیپ  کیفش باز نمیشه !!

یکی  دنبال کیفش میگرده !! یکی  کیفشو تو ماشین  جا

گذاشته !!  یکی  گوشیش  زنگ  میخوره !! یعنی همچین

دوستایی داریم ما !! خدا نگیره از ما این رفیقایه پایه رو!!



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 538
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : جمعه
.

 دهقان فداکار پیر شده

چوپان دروغگو عزیز شده

شنگول و منگول گرگ شدن

کوکب حوصله ی مهمون رو نداره

کبری تصمیم گرفته دماغش رو عمل کنه

روباه و کلاغ دستشون توی یک کاسه است

حسنک گوسفنداش رو فروخته تو یه شرکت آبدارچی شده

آرش کمانگیر معتاد شده

شیرین،خسرو و فرهاد رو پیچونده با با دوست پسرش رفته اسکی

رستم اسبش رو فروخته و یه موتور خریده و با اسفندیارمیرن کیف قاپی

 

واقعا چه بر سر

 

  ایران  اومده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 383
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : پنج شنبه
.

 



:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : پنج شنبه
.

 http://smscamp.ir/wp-content/uploads/2013/02/axe-khande-dar92-jadid-4.jpg



:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : پنج شنبه
.

 http://s3.picofile.com/file/7575710214/%D9%84%D8%A7%D9%88.jpg



:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : پنج شنبه
.

 

حالاشمابگیدکجامیشینید?????????????????????????????????



:: موضوعات مرتبط: عکس , جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 421
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : پنج شنبه
.

 بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته! 
موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست! 
آب در “آب سرد کن” و ما تشنه لبان می گردیم! 
آب که سر بالا میره، قورباغه “هوی متال” میخونه!!! 
پرادو سواری دولا دولا نمیشه! 
نابرده رنج گنج میسر نمی شود — مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد 
اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن! 
گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی! 
پاتو از پارکتت درازتر نکن! 
هری پاتر آخرش خوشه! 
قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم! 
گیرم پاپی تو بود فاضل — از فضل پاپی تو را چه حاصل 
ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم! 
ادکلن آن است که خود ببوید — نه آنکه فروشنده بگوید 
ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه! 
بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد! 
یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom) 
سرش بوی پیتزا ی سبزیجات میده!!! 
آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عکس روز : استقلالی ها در سرزمین وحی حاجی شدند ...

 

 

 

 

مجید صالح: هواداران همیشه از استقلال حمایت کنند

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: استقلال , ,
:: بازدید از این مطلب : 350
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

 یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

 صورت میز آمده ! پس دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

پول  بنزین شد گران ! پس نانوایان را چه شد؟

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی

چون چک برگشتی آمد غمگساران را چه شد؟

لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست

لعل چینی آمد اما لعل بازان را چه شد؟




:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 444
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

 اصولا کار ما ایرانی جماعت همینجوری است!  فکر می کنیم خیلی کارمان درست است! اصلا خود خود تجربه ایم! باحالیم! فقط نمیدانم چرا وقتی مرغداری تاسیس میکنیم میرویم دان مرغ فروش میشویم!

پل میسازیم، زیرش نمایشگاه میشود خود پل را یادمان میرود نمایشگاهش را اداره میکنیم!

اصلا نمایشگاه را وسط شهر میسازیم ترافیک میشود، بعد مسجدمان را نمایشگاه میکنیم، آن وقت ملت که میخواهند بروند نماز بخوانند تا اولین مسجد باید بلیط هواپیما بگیرند!

کار شش ماهه را یکساله انجام میدهیم! آخرش هم نصفه باقی میماند!  اما کار یکساله را یک ماهه انجام میدهیم ، گند هرجایش هم که درآمد سریعا با بتونه میپوشانیمش !

دور از محضر حضرات جانور هایی هستیم برای خودمان!

اصولا ما ایرانی ها هر جا بصرفد هستیم! چه جور هم هستیم! پول نداریم و همه اش مینالیم! جشن عاطفه ها کیلویی چند!؟؟؟ اما وقت گرانی دلار برای خرید های 50 میلیونی صف میکشیم!

فلذا اگر دیدید یک موقع ما ننوشتیم بدانید که کلا خودمان خجالت کشیده ایم!  فلذا شرمنده مان نکنید! که....

که فعلا نمی صرفد!!!

پی آخر نوشت: (( تمام سعیم بر این بود که مردم بفهمند............ اما آنها فقط خندیدند! چارلی چاپلین!))

 


:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

 به نادان از هر طرف که بنگری نادان است...

به گرگ از هر طرف که بنگری گرگ است...

به درد از هر طرف که بنگری درد است...

 و چه دردناک است درد نادانی گرگ صفتانی که جامه آدمی پوشیده اند و توبه آنها فقط مرگ است...

و طنز از این تلخ تر که : (( درمان را اگر واژگونه بنگری جز نامرد چیزی نمی یابی؟))

تحمل این همه جز به خنده میسر نیست پس بخند!!!

 


:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

 بسم الله

بچه که بودم، فکر می کردم جای دزد ها در زندان است!

اما حالا هر چه نگاه میکنم میبینم که کانادا اصلا شبیه زندان نیست!

 

بچه که بودم، فکر میکردم انسان هایی که بیشتر کار میکنند بیشتر پول در می آورند!

اما حالا هر چه نگاه میکنم اختلاس و رشوه اصلا شبیه کار نیست!

 

بچه که بودم، فکر میکردم که هر که بزرگ بشود و زن بگیرد خوشبخت میشود!

اما حالا هر چه نگاه میکنم میبینم قیافه ام اصلا شبیه آدم های خوشبخت نیست!

 

بچه که بودم، فکر میکردم پدرم چقدر خوشتیپ و خوش لباس است!

اما حالا هر چه نگاه میکنم سوراخ کفش هایش اصلا خوشگل نیست!

 

بچه که بودم، فکر میکردم پدر و مادرم همیشه رژیم سالاد و جوانه گندم دارند!

اما حالا هر چه نگاه میکنم سالاد اصلا  شبیه غذای انسان های پولدار نیست!

 

پس نتیجه میگیریم:

1- یا چشم های من در کودکی ضعیف بوده است!

2- یا چشم های من حالا ضعیف شده است!

3- یا همه چیز همانجوری است که من فکر میکردم، الان خنگ شده ام!

4- یا آن موقع خنگ بوده ام و الان عاقل شده ام!

 

فلذا از جمع بندی موارد فوق داریم :

بچــه بــودم بیهشی بر ما گذشت

سرگذشتی بود و از سرها گذشت

چــون که بالغ گشته ام بیهش ترم

مست مستم از همه سرخوشترم

پس نـباشـد جای هیچـم داد و قال

روزگــارم گر بگیرد رنگ زرد  پرتقال!

این آخرش را به جفنگ آمدیم! زردتر از پرتقال چیزی نیافتیم!

 


:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

 شخصی تعریف میکرد که در زمان ما در سالهای 40 که نظام آموزشی ما تغییر کرده بود و معلمین ما مثلا با سواد شده بودند در ده ما خانم معلمی بود که بسیار به رعایت ادب معتقد بود!

این خانم معلم دانش آموزان را ملزم کرده بود که به هنگام احتیاج به دستشویی دستشان را بلند کنند و بگویند: (( خانم اجازه ، ما برویم دستشویی؟))!

در این میان ما یک جمشیدی داشتیم که خیلی باهوش نبود و این جملات و آداب را نمی توانست یاد بگیرد!

یکروز جمشید با رنگ و روی ناجور بلند شد تا برود موال!

خانم معلم به خاطر اینکه او اجازه نگرفته بود برای تنبیهش او را سر جای خودش برگرداند و اجازه دستشویی رفتن به او نداد!

جمشید که واقعا تنگش گرفته بود بلند شد و به لهجه آذری غلیظ گفت خانم برم مستراح؟

خانم گفت جمشید جان بگو خانم اجازه ما بریم دستشویی؟ اما آن بخت برگشته دیگر نتوانست طاقت بیاورد و در یک حرکت انتحاری رفت پای تخته و شلوارش را پایین کشید و کارش را کرد!

خانم معلم عصبانی هم هی جمشید را زد و جمشید هم هی ر...یـ.....د! خانم زد جمشید ر...یـ.....د ...

پی نوشت اول:

هر فرهنگی را به زور نمیشود به خورد مردم داد!

پی نوشت مهم قابل توجه نخ سوزن خودمان:

وقتی که اوضاع یک نفر کلا خراب است و نیاز به تخلیه فوری دارد و در شرایطی جهت  اندیشیدن در کمال آرامش نیست برخوردهای نامناسب و تحت فشار گذاشتن او نتیجه ای جز نتیجه مطروحه در داستان نخواهد داشت! و مسلما لازم است تا این شخص برود کارش را بکند باباجان! یک کمی صبر لازم است! گیر دادن همان و ر...یـ.....دن همان!

معذرت نوشت:

ما را بابت بی ادبیمان ببخشایید اما لازم بود!

نتیچه نوشت:

ما دیگر به احد الناسی برای درست اندیشیدن و رفتار کردن گیر نخواهیم داد و بسیار با مدارا رفتار خواهیم کرد تا او خودش یاد بگیرد چه باید بکند و چه بیندیشد!




:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 595
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

 ما ایرانی ها اصولا همایش میرویم که چه بشود؟ این همه هی بیا و برو ! هی زحمت بکش پروپزال بده! اصلا بیایید از همین پروپزال شروع کنیم!

پروپزال در مفهوم لغوی خود به یک چیزی میگویند که خیلی پراست و برای پزدادن است! آن الف و لام آخرش هم از زبان عربی وارد انگلیسی شده، که یعنی ما برای کسانی که میشناسیم نشان و پز میدهیم که خیلی پریم و هی پز میدهیم!

بله! منحرف نشویم ، باید دید که هی برویم سمینار و هی برویم همایش که چه بشود! یک مشت آدم چیز فهم میایند آنجا و هی حرف میزنند هی حرف میزنند هی حرف میزنند! آدم را خفه میکنند!

اما از حق نگذریم این سمینار ها ک خواص و محاسن خوبی هم دارد که برایتان میشمارمشان:

1- کیک و ساندیس: البته این حُسن، ورژن جدید تری هم دارد که آدم در آنجا یعنی در سمینار موز  وپرتفال آنهم وارداتی و خفن هم البته گاهی گیرش می آید به جان خودم که نه اما اندازه یک کدو! شایدم بادمجان! و یا یک نیمچه توپ فوتبال! اصلا موزها و پرتقالهای سمینار خیلی خفن است پس اگر سال تا سال موز و میوه و کیک گیرتان نیامد این سمینار ها را از  دست ندهید!

2- چرت قیلوله : من نمیدانم آخر چرا این چرت همه جاهای مهم خیلی حال میدهد مثلا وقتی میهمان محترمی می آید خانه مان و هی حرف میزند و هی حرف میزند! یا مثلا پشت فرمان ماشین آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآییییییییییییییییییییی حال میدهد ! اینقدر که آدم به خودش میگوید گوربابای دنیا بخوابم و بعدش هم بروم قاطی باقالی ها!  اما چرت سمینار یک چیز دیگری است! باور کنید که تا شخصا تجربه نکنید یک کم هم فایده ندارد! صندلی راحت + یک مشت آدم چیز فهم که سرشان توی لاک خودشان است + یک سخنران محترم که تن صدای خوبی هم دارد + نورپردازی لایت محیط، میتواند یک چرت رویایی برای آدم بسازد! مخوصا که در زمستان یا ایضا تابستان آدم بیفتد بغل این فن های حرارتی یا ایضا برودتی! آخ که نگو!

3- رزومه سازی: این فقره شاید مهمترین کاربرد سمینار است که سوابق علمی و کاری آدم را آنقدر پر می کند که می ترکد! من شخصا 10 درصد از رزومه 5 صفحه ای کاریم را مدیون همین سمینارها هستم! نه فکر نکنید من خیلی حالیم است که 5 صفحه رزومه دارم باقیش را هم درشت درشت تایپ کرده ام ! بله کور شود آن کسی که بیاید اینجا مطلب بنویسد اما خودش در کارش بلدیت نداشته باشد... این فقره برای کارمند های دولت ! به خصوص!!! توصیه میشود چرا که یک جاهایی به همراه کمی خریت می تواند زمینه ارتقاء پست آدمیزاد گردد!

4- کلاهبرداری: این فقره برای شما کارساز نیست! بلکه برای برنامه گذاران سمینار ها خیلی مهم است! یک چهار تا دری وری موفقیت و راز و مدیریت و اینها بیاورید توی هم بکنید و بکنیدش یک سمینار و به خورد خلایق بدهید و برای این 3 تا 4 ساعت 200 تا 250 هزار تومان از خلایق بگیرید!!! عجیب میصرفد!!! شما دوست عزیز هم که برنامه گذار نیستید یک موقع خر نشوید بروید توی این سمینار ها شرکت کنید چون توی چند ساعت آدم نه چیزی بهش اضافه میشود! نه چیزی یاد میگیرد! نه مدیر میشود و نه موفق! فقط یک چیز کثیفی به نام پول از آدم کم میشود که حقا این یکیش بد نیست!

حالا این سمینار ها و اینکه آیا موجب تولید علم هم میشوند یا نه! بحثی است که باید بررسی بشود! اما در کل سمینار و اینها چیز خوبیست اگر مفتی و نزدیکتان بود ازش غافل نشوید چون علاوه بر محاسن بالا یک نکته پشت پرده ای خفن دارد و آن آشنایی بین "آن تراکت ها" و "قبل و بعد" سمینار است که بسیار بخت گشاست و برای کسانی که بختشان گشاد شده است حداقل بهانه و حداکثر .......... است که خیلی هم حال نـ..میدهد! چه بهتر از اینکه آدم همسرش و یا ایضا .... اش سمینار رفته و چیز فهم احیانا وجیه و .. اینا باشد! روش بسیار خوبی است خوبی است! فقط کمی خلاقیت و بداهه گویی به علاوه مدیریت بحران و دفاع شخصی لازم دارد که من خودم سمینارش را برای تقاضا کنندگان خواهم گذاشت!

در کل سمینار یادتان نرود! چیز نافع و خوبی است! فقط به مفتی بودنش توجه کنید!

 


:: موضوعات مرتبط: جوکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ممل اتمی(بمب خنده)
ت : سه شنبه
.

تعداد صفحات : 17


موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی